رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات رادین جونم

مردشش ماهه من

1392/4/26 20:45
نویسنده : مامانی
315 بازدید
اشتراک گذاری

رادین قشنگم امروز شش ماهت تموم میشه و اولین مرواریدتم هجده خرداد جوونه  زد ومن و بابارو خوشحال کرد.رادین خوبم شش ماه درکنار هم خیلی خوب بود،همش باهم بودیم ولحظه ای ازهم جدانشدیم.

واقعا تولدت انقلاب عجیبی برای من بود واینکه ازتنهایی درامدم.حالابعد از شش ماه باهم بودن من بایدبرم بیمارستان شیفت بدم وشما هم به اجبار به مهدبری.مرد شش ماهه من ،من شرمندتم پسرم.شرمندتم  ازاینکه صبح زود بایدازخواب نااااز بیداربشی من  لباس تنت کنم،شرمندتم ازاینکه بری مهدهر وقت شیر بخوای مامانت دردسترست نیست،بایدصبرکنی به من زنگ بزنن مربی مهد اگه مامانت دستش ازاد بود بیاد،شرمندتم ازاینکه ازشش ماهگی باید تمرین استقامت بکنی ومثل خونه مرکز توجهه نیستی.

پسرخوبم شایدبرای توسخت باشه ولی با ورکن برای من  دردناکه،ولی پسرم  چاره ای  نیست،سرکاررفتن من برای  آینده خودت هم بهتره،مردکوچکم قول مردونه میدم هرچی بخوای برات فراهم میکنم.دیروز  اولین روز کاربم بود،باهم رفتیم سرکار،من  اصلا  حالم خوب نبود،سرکار همش به توفکرمیکردم،دوبار ازمهدزنگ زدن  بیا پیش رادین،صبرم  نبود بیام  مهد باورکن ازدراتاق عمل تاجلوی مهدپرواز کردم،وقتی  دیدمت اینقدربوست کردم ولی نسبت به روز اول خوب بودی زیادگریه نکردی.

امروز هم واکسن زدی جیگر مامان.فقط بدون دوستت دارم،و یک دلیل سرکاررفتنم تویی.جبران میکنم مرد کوچک من...

جنگل های کیاسر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)