سه ماهگی رادین
رادین عزیزم روزهابه سرعت سپری می شدورادین من مردتر،دیگه ازسه ماهگی شبها بهتر میخوابیدی،بیست اسفند بازم دوتایی رفتیم دامغان بابا شیفت بود تاهفت فروردین،اونجا هم خیلی پسرخوش اخلاقی بودی.همه دوست داشتن بغلت کنن،تا میرفتی شیربالامیاوردی،منم خیلی خجالت میکشیدم.همه سفید میشدن.اولین عیدنوروزت هم سه ماه وهفت روزت بود خونه مامانی بودیم.توسه ماهگیت اقون اقون میکردی،خیلی هم خوش خنده بودی جیگرمامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی