یک ماهگی رادین
رادین عزیز یکماهگی گریه نمیکردی فقط مشکل اساسی این بود که شبهااز دوا زده شب بیدار میشدی تاصبح.خیلی شبهاکه تنهابودم واقعاسخت بود ولی شبهایی که بابا خونه بود من خودمومیزدم به خواب،تاصبح که میخواست بره شیفت عوض میشد.
یک ماه اول فقط شیرمیخوردی ویه کاردیگه،شاهکارشمادرماه اول فقط این بودکه چندروزاول اصلا سینه رونمیگرفتی فقط باشیشه شیرونوش جانمیکردی،وهمه نا راحت بودیم.روزششم تولدت هم رفتیم قزوین خونه خاله جون،شب یلدا اونجا بودیم خیلی خوب بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی